پابوسی باشکنجه
گوشواره هایت کو رقیه جان؟ / چرا صورتت نیلی است؟ / گیسوانت چرا بوی آتش می دهند؟ / چرا پیراهنت پاره است؟ / چرا دستهای کوچکت زخمی است؟ / چرا بازوانت کبودند؟ / چرا آهسته آهسته قدم برمیداری؟ / مگر پاهایت زخمیاند؟ / مگر انگشتان کوچکت شکسته اند؟ / چرا چشمهایت را میبندی؟ /
سرت را بر زانوان عمه بگذار، رقیه! / چشمهایت را مبند! / بگذار تا باران خونرنگ چشمانت / آبروی این شب سیاه را ببرد / بگذار تا ردّ تازیانه بر بازوانت / پرده از چهره ستم بردارد / بگذار تا صدای روشنت / گوش شام را کر کند / بگذار تا پاهای برهنه ات / کمر شام را بشکند / بیابان را شعله شعله بسوزاند / بگذار برق چشمان خونبارت / زمین را یک جا چنگ بزند /
بیدار شو! / ببین چه بر سر کاروان آمده است! / ببین چه بر سر خیمه گاه آمده است! / رقص شمشیرها و تازیانه ها را تماشا کن! / ببین چقدر کوچه ها سنگدل شدهاند، / چقدر آسمان گرفته است، / چقدر مرگ می بارد! /
زخم تازیانه هایت را بپوشان رقیه! / دیگر سراغ گاهواره را از من مگیر / دیگر دل سوخته ام را آتش نزن / لبهای خونیات را بپوشان! /
اینجا شام است / شام بی حرمتیها / شام نیرنگ ها و دسیسه ها / شام کسالت آور رنج / شام بدبختی و پریشانی / شام زنجیرها و شلاقها / شام تهمت و مصیبت / شهر بامهای سنگ انداز / شهر کوچه های دشنام / ما به پایبوسی شکنجه آمده ایم / به پایبوسی تازیانه آمده ایم / مگذار تا صدایت را خفاشها بشنوند / مگذار زخمهایت را شماره کنند /
چشمهایت را مبند رقیه! / مرا مسوزان! / از خرابههای شام سراغت را بگیرم یا از تلّ زینبیه؟ / در کاروان اسیران جستجویت کنم یا در گودی قتلگاه؟ / که چشمهای تو، هم خرابه های شام را زیابت کردند و هم تلّ زینبیه را به تماشای خون نشستند و هم در کاروان اسیران، زیر باران شکنجه و سنگ، خون گریستند /
کربلا از نگاه کودکانه تو زیباتر است/ که چشمهای تو هم گودی قتلگاه را / هم به آتش کشیدن خیمه گاه را / هم تازیانه بر بدن پاره پاره شهیدان را / و هم زخم زنجیر و تهمت را به تماشا نشستند /
چشم هایت را مبند رقیه! / ما را به میهمانی شلاق و شمشیر آوردهاند / برایمان جشن خون و گریه به راه انداخته اند / مجلس دشنام و تهمت ترتیب داده اند / ما را بر سر سفره خون نشانده اند / با سنگ به استقبال مان آمده اند / با تازیانه تحویل مان گرفته اند /
مصیبت تو را در گوش کدام سنگ بخوانم که / ذره ذره بشکند / ای صنوبر سه ساله! / که خداحافظی تو / سر آسمان شام را بر جاده ها کوبید / و استخوان پیشانیِ زمین را / رشته رشته کرد / که خداحافظی تو / پیراهن مرگ بر تن دریا کرد /
اندوه تو، گریبان گیر عالم شده است / ای طعمه تازیانههای بیرحم / ای هوای گُر گرفته اندوه / ای بنفش دقایق دمشق