مهدی جان......
مهدی جان!
دوست داشتم با نام نامی تو زبان باز می کردم.
ای کاش مهد کودکم،مهد آشنایی با تو بود.
کاش در کلاس اول دبستان،الف بای عشق تو را برایم هجی می کردند.
در دوره ی راهنمایی،هیچ کس مرا به خیمه ی سبز تو راه نمایی نکرد.
در سال های دبیرستان،کسی مرا با تو _ که مدیر عالم امکان هستی _ پیوند نزد.
در کلاس تاریخ،کسی مرا با تاریخ غیبت،غربت و تنهایی تو آشنا نساخت.
در درس دینی،به ما نگفتند که (باب الله) حق تویی.
دریغ که در درس ادبیات،آداب ادب ورزی به ساحت قدس تورا گوش زد نکردند!
افسوس که در کلاس نقاشی ،چهره ی مهربان تورا برایم به تصویر نکشیدند!
چرا موضوع انشای ما به جای علم بهتر است یا ثروت؟ از تو و از ظهور تو و روش های جلب رضایت تو نبود؟!مگر نه بی تو،نه علم خوب است نه ثروت؟
کاش در کنار زبان بیگانه،زبان گفتگو با تورا نیز به ما می آموختند.
ای کاش در کنار انواع و اقسام فرمول های پیچیده ی ریاضی،فیزیک و شیمی،فرمول ساده ی ارتباط با تورا نیز به من یاد می دادند
مولای من!در دانشگاه هم کسی برایم از تو سخن نگفت،کسی به سوی تو دعوت نمی کرد،کارکرد دروس معارف و تاریخ اسلام،جبران کسری معدل بود!
الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله
(گزیده ای از کتاب آشتی با امام عصر)